پرسش:
با توجه به این که مراتب خداوند در همه جا ساری و جاری است، نباید عدم و نیستی وجود داشته باشد، یعنی در کهکشانها و ما وراء آنها خلأ و جود ندارد. در صورتی که در علم فیزیک ثابت شده حتی در ما وراء زمین و داخل اتم، نیستی و خلأ وجود دارد، پس میتوان گفت که خدا در همه جا وجود ندارد؟
پاسخ:
با سلام و عرض ادب
این که گفتهاید مراتب خداوند در همه جا ساری و جاری است، کاملاً صحیح است اما باید دید مراد از سریان و جریان خداوند در همه جا چیست؟
اندیشمندان دینی بر این باورند که منظور سریان و جریان فیزیکی و مادی نیست که وقتی گفته میشود خداوند در همه جا حضور دارد، لازمهاش این باشد که جایی را اشغال کند تا اشکال کنید از نظر علم فیزیک در برخی از جاها خلأ وجود دارد.
بنابر این ممکن است آن چه فیزیکدانها گفته اند، در جای خودش صحیح باشد، ولی منافاتی ندارد که در ما ورای زمین و داخل اتم نیز مثلاً خلأ وجود داشته باشد، ولی خدا نیز در همان جا حضور داشته باشد، زیرا خداوند دارای مکان نیست تا با این فرضیه در تعارض و تضاد باشد.خلأ به معنای علم مکان است، نه به معنای عدم محض و ما که نمیگوییم خداوند فقط در مکانها حضور دارد یا این که مانند جسمی در مکان است. حال اگر خلأ عدم محض باشد پس هیچ است و بودن خداوند در خلأ به معنای بودن در عدم و هیچ بیمعنا است.
سخن شما که «نباید عدم و نیستی وجود داشته باشد» از نظر دقت فلسفی متناقض است، زیرا عدم و نیستی یعنی نبودن، پس چگونه میتواند وجود داشته باشد؟! عدم هیچ بهرهای از واقعیت ندارد و در خارج وجود ندارد و این ذهن ما است که از نبودن اشیا مفهوم عدم را انتزاع میکند و به برخی از اشیا نسبت میدهد.
عدم مفهومی است که در مقابل وجود قرار دارد که از نظر مفهومی با یکدیگر تقابل دارند. فلاسفه گفتهاند عدم بر دو قسم است: مطلق و نسبی.
عدم مطلق آن است که هیچ بهرهای از وجود در واقع ندارد، مانند شریک خداوند که در جهان هستی وجود ندارد.
عدم نسبی آن است که بهره از وجود دارد، ولی کمالات و ویژگیها را نسبت به موجودات دیگر ندارد، مانند بی بهره بودن جاهل از علم که اگر چه وجود او را فرا گرفته اما از مرتبه وجود علم بی بهره است.
اگر از نظر فلسفی دقت کنیم، چیزی به نام خلأ وجود ندارد، زیرا خلأ در اصطلاح فیلسوفان عبارت است از خالی بودن مکان از هر ماده جسمانی که بتواند آن را اشغال کند، بنابر این مثلاً اگر با «دکارت» موافق باشیم که ماده امتداد است، باید بپذیریم که خلأ مطلق، محال و متناقض است.
بعضی دیگر از فیلسوفان خلأ را به معنای امتداد موهوم مفروض در جسم یا مفروض در خود به کار بردهاند. چنین امتدادی شایستگی آن را دارد که مکان جسم واقع شود و به همین جهت آن را مکان مینامند، نیز آن را بعد موهوم و فراغ موهوم مینامند.
خلاصه کلام آن که خلأ عبارت است از بُعد موهوم خالی از شاغل.
در این زمینه بحثهای فلسفی و کلامی فراوانی مطرح است و هدف آن است که آن چه از قول فیزیکدانها مطرح کردهاید، از نظر فلسفه و کلام نقد و بررسی شده است.
نظرات شما عزیزان: